باز ای دل تازه در کوی بتی جا کردهای
آن چه عمری خواستی امروز پیدا کردهای
شکوه از کشتن بود فردا شهیدان تو را
شکوه ما آن که در کشتن مدارا کردهای
چون توانم دید بزم غیر جایت چون زرشک
جا در آتش کردهام تا در دلم جا کردهای
ای که میگویی چرا خونابهات از سرگذشت
خود بگو، دانی که ما را دیده دریا کردهای