آن نیاز مریمی بودهست و درد
که چنان طفلی سخن آغاز کرد
جزو او بی او برای او بگفت
جزو جزوت گفت دارد در نهفت
دست و پا شاهد شوندت ای رهی
منکری را چند دست و پا نهی
ور نباشی مستحق شرح و گفت
ناطقهٔ ناطق ترا دید و بخفت
هرچه رویید از پی محتاج رُست
تا بیابد طالبی چیزی که جست
حق تعالی گر سماوات آفرید
از برای دفع حاجات آفرید
هر کجا دردی، دوا آنجا رود
هر کجا فقری، نوا آنجا رود
هر کجا مشکل جواب آنجا رود
هر کجا کشتیست، آب آنجا رود
آب کم جو، تشنگی آور بهدست
تا بجوشد آب از بالا و پست
تا نزاید طفلک ِ نازکگلو
کی روان گردد ز پستان شیر او؟
رو بدین بالا و پستیها بدو
تا شوی تشنه و حرارت را گرو
بعد از آن از بانگ زنبور هوا
بانگ آب جو بنوشی ای کیا
حاجت تو کم نباشد از حشیش
آب را گیری سوی او میکشیش
گوش گیری آب را تو میکشی
سوی زرع خشک تا یابد خوشی
زرع جان را کهش جواهر مضمرست
ابر رحمت پر ز آب کوثرست
تا «سقاهم ربهم» آید خطاب
تشنه باش، الله اعلم بالصواب