صدای آن غژکم کشت و شکل آن غژکی
که شور مجلس عشاق شد ز پر نمکی
ز پرده بشری می زند نوا لیکن
رسد به گوش من آواز سبحه ملکی
دمید صبح یقین از فروغ جام ای شیخ
ز زهد خشک چرا مانده در حجاب شکی
ز سعد و نحس فلک دم زند منجم شهر
ز بزم عشرت ما دور باد آن فلکی
عروس عشق تو را دایه شد نمی دانم
که شیر ذوق ز پستان او چرا نمکی
سحاب مکرمت و آب رحمتی جانا
ولی چه سود که بر کشتزار ما نچکی
هزار بلبل خوشگوست جامی آن گل را
یکی بنال نه آخر ازان هزار یکی