خسته زخم عشقم ای ساقی
لا طبیب لها و لا راق
باده غمزدا فکن در جام
انه رقیتی و تریاقی
دردنوشان چو درد من دیدند
حیث اجری الدموع آماقی
بس که راندند خون دل ز مژه
فاض اقداحهم کاحداقی
ای که با ابروی خمیده خویش
زیر این سقف نیلگون طاقی
بیتو بیش از حد است جامی را
محنت هجر و درد مشتاقی
شمهای با تو گفتم و رفتم
قس علی ما سمعته الباقی