بگشای ساقیا به لب شط سر سبوی
وز خاطرم کدورت بغدادیان بشوی
مهرم به لب نه از قدح می که هیچ کس
ز ابنای این دیار نیرزد به گفت و گوی
از ناکسان وفا و مروت طمع مدار
از طبع دیو خاصیت آدمی مجوی
در راه عشق زهد و سلامت نمی خرند
خوش آن که با جفا و ملامت گرفت خوی
عاشق که نقب زد به نهان خانه وصال
دارد فراغتی ز نفیر سگان کوی
بی رنگی است و بی صفتی وصف عاشقان
این شیوه کم طلب ز اسیران رنگ و بوی
جامی مقام راستروان نیست این زمین
برخیز تا نهیم به خاک حجاز روی