کی بود جانم ز بند غم رهایی یافته
دیده از دیدار جانان روشنایی یافته
کی بود جان فگار و سینه مجروح من
مرهم وصلی بر این داغ جدایی یافته
کی بود زان خط جان افزای و لعل دلگشای
بخت من فیروزی و کامم روایی یافته
کی بود دست من و آن طره عنبرفشان
کز نسیمش جعد سنبل عطرسایی یافته
رفت ازین بستان نوای عیش و برگ خرمی
خرم آن مرغی که برگ از بینوایی یافته
بلبل بی صبر و دل با خار ازان در ساخته ست
کز گل این باغ بوی بی وفایی یافته
با سریر شاهی و تاج کیانی جم نیافت
جامی آن گنجی که در کنج گدایی یافته