جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۴

آن کان حسن بود و نبود از جهان نشان

و الآن ان عرفت علی ما علیه کان

اعداد کون و کثرت صورت نمایشی ست

فالکل واحد یتجلی بکل شان

نوری ست محض کرده به اوصاف خود ظهور

نام تنوعات ظهورش بود جهان

هر چند در نهان و عیان نیست غیر او

فی حد ذاته نه نهان است و نی عیان

فایض بود به جود بر اعیان انس و جن

ساری بود ز لطف در اطوار جسم و جان

دانا به هر بصیرت و بینا به هر بصر

گویا به هر زبان و توانا به هر توان

جامی کشیده دار زبان را که سر عشق

رمزی ست کس مگوی و حدیثی ست کس مدان