گر دهد بوی صحبت تو نسیم
نکنم یاد خلد و ذکر نعیم
چون منجم خط تو دید سترد
رقم مه ز صفحه تقویم
چند پرسیم نرخ گوهر وصل
کرده از اشک آستین پرسیم
گر گشایی به حرف میم دهان
جوشد آب بقا ز چشمه میم
همچو آب حیات اگر گذری
بر سر خاک کشتگان قدیم
منکر حشر را شود روشن
سر «یحیی العظام و هی رمیم »
جامی از خانقه به میکده رفت
این بود مقتضای طبع سلیم