دلا ز قید حریفان بی خرد بگریز
تو مرغ زیرکی از دام دیو و دد بگریز
قبول صحبت نیکان اگر نیی باری
یکی بکوش و ز هم صحبتان بد بگریز
بس است ز ابجد عشق ای پسر تو را این حرف
که ذکر اب مکن از گفت و گوی جد بگریز
گریختن ز حسد تا به کی ز اهل صفا
اگر صفای دلی داری از حسد بگریز
مده به راحت فانی حیات باقی را
به محنت دو سه روز از غم ابد بگریز
چو نیست خاصیتی در قبول و رد کسان
نه بر قبول کن اقبال و نی ز رد بگریز
خمیر مایه هر نیک و بد تویی جامی
خلاصی از همه می بایدت ز خود بگریز