خرم دل آنها که به میخانه نشستند
وز وسوسه خانقه و مدرسه رستند
چون پرده ما جامه تقوی بدریدند
چون توبه ما خامه فتوی بشکستند
غم یار و بلا مونس و اندوه ندیم است
ای دل تو کجایی که حریفان همه هستند
بر بتکده بگذر گره زلف گشاده
تا روی تو بینند و دگر بت نپرستند
مستان چه عجب گر به زمین جرعه فشانند
خون دل ما جرعه و چشمان تو مستند
پیش تو چه گویم سخن سدره و طوبی
بخرام که با قد بلندت همه پستند
جامی حرم کعبه مقام همه کس نیست
این بس که در دیر به روی تو نبستند