ای خاک ره تو عرش را تاج
یک پایه ز قدر توست معراج
تو در یتیمی و تو را جای
برتر ز همه چو درة التاج
فخر تو به فقر و تاجداران
آورده به فرق بر درت باج
در تیره شب ضلال خذلان
نور تو شده سراج وهاج
آیات تو در زمانه ظاهر
چون شبگون خط ز صحفه عاج
بر روی زده کف خجالت
با جود کف تو بحر مواج
مشتاق ره تو را مغیلان
در زیر قدم حریر و دیباج
جامی که ز تندباد عصیان
شد خرمن طاعتش به تاراج
اکنون ره معذرت گرفته
مسکین به شفاعت تو محتاج