هر نشان کز خون دل بر دامن چاک من است
پیش اهل دل دلیل دامن پاک من است
دمبدم ای غنچه رعنا مخند از گریه ام
کین چمن را آب و رنگ از چشم نمناک من است
عشق تو نگرفت بالا تا دل و جانم نسوخت
آری این آتش بلند از خار و خاشاک من است
چاشنی شربت مرگم رهاند از داغ هجر
آنچه در کام کسان زهر است تریاک من است
شد تنم فرسوده زیر سنگ بیداد بتان
کشته عشقم من و این سنگها خاک من است
ترک مرهم گو طبیبا کین جراحت بر دلم
یادگار از ناوک بدخوی بی باک من است
گفتمش بردی ز جامی دل به زلف خویش بند
گفت هر صیدی کجا لایق به فتراک من است