ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۴

نتوان ز جفای چرخ گردنده گریخت

دست ستمش به عقل بر نتوان بیخت

آن طاس نگون به گردن آویخته باد

چون سطل که آب روی مردم همه ریخت