عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱

هرگز مگو که کعبه ز بتخانه خوشتر است

هر جا که هست جلوهٔ جانانه خوشتر است

با برهمن حدیث محبت رواست، لیک

در دام طایر حرم این دانه خوشتر است

تسبیح و زهد خوش بود اما در این دو روز

جوش گل است، شیشه و پیمانه خوشتر است

گر در بهشت باده کشی فتنه گل کند

ساغرکشی به گوشهٔ میخانه خوشتر است

گر شرط دوستی بشناسی به حسن شمع

اول محبت تو به پروانه خوشتر است

در صحبتی که شرم و ادب نیست فیض نیست

زان رو مرا به صحبت بیگانه خوشتر است

با نوش و نیش مردم عاقل کرشمه‌هاست

هم‌صحبتی به مردم دیوانه خوشتر است

کفران نعمت گله‌مندان بی‌ادب

در کیش من ز شکر گدایانه خوشتر است

عرفی منال بیهده، احوال دل مگو

کز ناله‌های بی‌اثر، افسانه خوشتر است