فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲

یاران ز چشم دل به رخ یار بنگرید

بلبل شوید و رونق گلزار بنگرید

تا کی ز چشم عقل نظر در اثر کنید

عاشق شوید و صانع آثار بنگرید

خود را چو ما به عشق سپارید در رهش

بی خود شوید و لذت دیدار بنگرید

از پای تا به سر همگی دیده‌ها شوید

حسن و جمال دلکش دلدار بنگرید

زین آب و خاک تیره بپوشید چشم سَر

وز چشم سِرّ به منبع انوار بنگرید

دکان جان و دل بگشائید در غمش

اقبال کار و رونق بازار بنگرید

از سوز جان متاع فراوان کنید غرض

ز الله اشتراش خریدار بنگرید

تاریک و تیره درهم و آشفته و دراز

در زلف یار حال شب تار بنگرید

چشمی به سوی کلبهٔ احزان ما کنید

افغان و ناله‌های دل زار بنگرید

گفتار نیک فیض شنیدند بر ملا

در خلوتش به زشتی کردار بنگرید