صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱۵ - قطعه

زبان زندانی و کام تو زندان

مقفل گشته این زندان به دندان

چو باز این قفل زان زندان نمائی

بزندانی در زندان گشائی

بسوی ناروائیها گراید

کند هر کار از دستش برآید