جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷

ای که شب را به غمت اخترش از دیده چکید

صبح در ماتم تو بر تن خود جامه درید

تنگ‌تر شد ز قفس بر دل ما دهر فراخ

مرغ روحت چو سوی گلشن فردوس پرید

شد به چشم پدر از فرفت تو روز سیاه

گشت دور از پسر ار دیدهٔ یعقوب سپید

اف بر این چرخ مشعبد که خلاف معروف

آخر از کین به گل اندوه جمال خورشید

نه شگفت از اثر کالبد نورس تو

که همی غنچه بروید ز گلت جای خوید

گفت اندر پی تاریخ وفاتت جیحون

مهی از بزم صدارت سوی فردوس چمید