به باغ بس که ز شرم رخت گل آب شود
غلاف غنچة گل شیشة گلاب شود
به سینه آتش مهر تو شعله زد چندان
که یاد غیر تو گر بگذرد کباب شود
۳
نصیب کس نشود روز روشنی به جهان
اگر ستارة بخت من آفتاب شود
دلم ز جور بتان لذّتی دگر دارد
جفا به دفتر شوقم وفا حساب شود
چو بر زبان گذرد نام تیغ او فیّاض
ز خون مرا دهن زخم دل پرآب شود