یک جهان بر هم زدم کز جمله بگزیدم ترا
من چه میکردم به عالم گر نمیدیدم ترا
با همه مشکلپسندیهای طبع نازکم
حیرتی دارم که چون آسان پسندیدم ترا!
۳
یک بساط دهر شد زیر و زبر در انتخاب
زین جواهر تا به طبع خویش برچیدم ترا
من ز خود گم میشدم چون میشنیدم نام تو
خویش را گم کردهتر میخواستم دیدم ترا
کی قبول من شدی فیّاض در ردّ و قبول
تا به میزان «رهی» صد ره نسنجیدم ترا