اگر که تیغ کشی و کنی مرا مذبوح
هنوز قوت جان و دلی و راحت روح
وصال روی تو مشکل تر آمده است از این
که وفق کس طلبد از مثلث بدوح
تنم بخست و شد از چشم جادویت بیمار
دلم شکست و شد از تیغ ابرویت مجروح
چو عهد تو شکند توبه چون رخت بیند
کسی که توبه ز عشق تو کرده همچو نصوح
دل من است که در صبر همچو ایوب است
وگر نه اشک به طوفان مرا فکنده چو نوح
چه غم زمانه به روی دلم دری گر بست
به رویش از ره دیگر دری شود مفتوح
ز لعل خویش بده بوسه بر بلنداقبال
که تا بلندی اقبال او رسد به وضوح