خوشست جامه بریدن برون زاندازه
برآمدن زقدک پاره کردن آوازه
چه دلکشست بدامن سجیف و گنج درست
چه طرفه است بدان چاک جامه شیرازه
بترک طاقیه گفتم که برگ گل ماند
خیال گفت نگفتی سخن باندازه
چو تن بشوئی و بیرون خرامی از حمام
زرخت نو شودت در زمان روان تازه
گهی زچشمه سوزن برون رود رشته
گهی بدر نتوان شدن زدروازه
مکن زجامه والا رقم زمشک و عذاد
عروس خوب لقا را چه حاجت غازه
بیان حجله رخت زفاف کن قاری
که تا شوی به جهان زین بلند آوازه