خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۴۶

هرگز بمراد من شبی روز نگشت

بر من نفسی بی غم و حسرت نگذشت

این رنگ شفق خون دل ریش منست

در طاس افق ریخته از زرّین طشت