خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - کتب علی کتابه مغتسل

الا ای عین آب زندگانی

منوّر از تو چشم کامرانی

ترا آب روان گفتن روا نیست

که می بینم که خود عین روانی

۳

اگر خضر از تو یک شربت بنوشد

بشوید دست از آب زندگانی

بود روشن که هستی حوض کوثر

چرا کاندر بهشت جاودانی

بری ز اسیب نکبات زمینی

مصون از نکبت دور زمانی

۶

لبت فرسوده از روی تعطّش

بلب آتش رخسان آسمانی

ترا خواند خرد گردون عاشر

ترا گوید فلک خورشید ثانی

اگر فخر آوری بر چشمه ی مهر

سزد چون مشرب قطب جهانی

قوام کن فکان شمس المعالی

امام انس و جان بحر المعانی