هنر در شست و ناوک در کف و زه بر کمان دارم
ولی بر دست و بازو از وفا بندی گران دارم
ز ایمای عزیزان همتی در کار می خواهم
خدنگی بر کمان پیوسته چشمی بر نشان دارم
۳
به وصلش تا رسم صد بار بر خاک افکند شوقم
که نو پروازم و شاخ بلندی آشیان دارم
اگر مستم اگر هشیار دستان سنج دیرینم
ز گل بر هر سر شاخی هزاران داستان دارم
زبان شوریده عشق است گفتارش نمی فهمی
بخوان از چهره ام رازی که با او در میان دارم
۶
کف پایی نخواهد رنجه شد در بزم مغروران
اگر یک دم رخی پامال خاک آستان دارم
«نظیری» خوش دلت، با غمزهای داد و ستد داری
درین سودا شریکم با تو گر صد جان زیان دارم