گر کند گیتی وفایی با وفاداران خوش است
زندگانی با عزیزان، عیش با یاران خوش است
محنتِ شبگیر با شوقِ حَرم دشوار نیست
گر بیادت بگذرد شبهای بیداران خوش است
نرگسِ شوخِ تو مست از نالهٔ شبگیر ماست
میفروشان را سر از غوغای میخواران خوش است
مال و عصمت را زلیخا بد درین سودا نباخت
ماهِ کنعان بردن از خیلِ خریداران خوش است
فرجهای نگذاشت گردون تا از آن بیرون روم
پیرِ کودکدل چه با قیدِ گرفتاران خوش است
ذوقِ مرغان میپراند مرغِ نوآموز را
نو به کوی دوست رفتن با هواداران خوش است
حیرتم نیکو ز استیلای عشق آزاد ساخت
چون مرض طغیان نماید خوابِ بیماران خوش است
ساقیِ همرنگ باید ساغرِ گلرنگ را
میپرستان را نظر بر لالهرخساران خوش است
غرقِ طوفان شد «نظیری» هر که دل بر مال بست
رخت بیرون ده که کشتیِ سبکباران خوش است