مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۸

خاکی ز زمین که عطف دامانت برُفت

در دیده کشم به آشکار و به نهفت

این عذر که آمدی کجا خواهم خواست

وین لطف که کرده‌ای کجا دانم گفت