در خرابات ار شبی میل قدح کمتر کنم
عذر آن را روزها اندر سر ساغر کنم
خواهم از داغ جفا وز زخم گردون لالهوار
خاک و خون بر سر کنم وز خاک و خون سر بر کنم
تا که در آتشگه دیر مغانم شعلهسان
گاه مردن بستر راحت ز خاکستر کنم
هردم از کیفیت می چون فتم در عالمی
مست باشم چونکه میل عالم دیگر کنم
بس که دارم خار غم زین گلشن نیلوفری
کی به گلشن میل بر گلهای نیلوفر کنم
من که و نام وصال این بس که در دیوانگی
جان فدای عشق آن حور پریپیکر کنم
کار بیتقدیر چون ممکن نباشد ای حکیم
کی نظر بر سیر چرخ و گردش اختر کنم
فانیا چون سرخرویی بایدم در راه فقر
خرقه و سجاده زان رهن می احمر کنم