طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

آهنگ کوهسار تو از گوش کر مپرس

تشویش پای آبله از نیشتر مپرس!

از مهر سوی ذره توانی تو راه برد

گر خوی یار دیده‌ای وضع شرر مپرس!

در عصر و شام طره او خفتنت قضاست

کردی اداء ولی ز قضا این قدر مپرس!

عشاق را به راه محبت دلیل نیست

ای بی‌خبر ز عشق تو از ما خبر مپرس!

فرق است در میان من و دل هزار سنگ

دل می‌رود ز خویش مرا از سفر مپرس!

روشن ز شب حکایت خورشید کی شود؟!

خفاش را که دیدی حدیث سحر مپرس!

زنهار از اشارت شمشیر ابرویش

از سرگذشت ما و تو دیگر سپر مپرس!

اکسیر رتبه تو به قدر عیار توست

ای داغ کیمیا تو ز مس قدر زر مپرس!

شهد است درس معرفت سوی انگبین

حرفی شنیدی از لبش از نیشکر مپرس!

طغرل کشا به مصرع بیدل تو چشم را

تعبیر خوابت اینکه شنیدی دگر مپرس!