جهان، جان فشاند چو روی تو بیند
نه روی تو، گر خاک کوی تو بیند
نبیند صبا رنگ گل با رخ تو
وگر نیز بیند، به روی تو بیند
سمنزار جان چون سحر خوش بخندد
چو خورشید گلرنگ خوی تو بیند
دل و دیده را دایم این کار باشد
که سوی تو پوید به سوی تو بیند
مبیناد رویت اثیر ار نه چشمش
دو عالم به یک تار موی تو بیند