جانا کدام دل که نگشتهست رام تو
و آن کیست کاو نشد به ارادت غلام تو
جز نام دوست ورد زبانم نمیشود
در هر نفس که میزنم اوّل به نام تو
ناکامی جهان ز جهانت گر آرزوست
خوش باش زان جهت که جهان شد به کام تو
هرچند خون این دل بیچاره خورده است
بادا شراب عیش همیشه به جام تو
محرم بجز نسیم صبا نیست هیچکس
کز من برد پیامی و آرد سلام تو
دانی چه فتنهایست که افتاد در جهان
زان چشم آهوانه و زلف چو شام تو
ای دل هوای زلف معنبر چه میکنی
در غم بسوختیم ز سودای خام تو
آن دام و دانهای که تو داری ز زلف و خال
آخر کدام مرغ نیفتد به دام تو