با درد دلپذیر تو درمان چه میکنم
بی وصل روح بخش تو من جان چه میکنم
چون رنگ و بوی زلف و رخت در دماغ ماست
ای نور دیده طرف گلستان چه میکنم
با سرو قامتت که ز چشمم نمیرود
من سرو ناز و گوشه بستان چه میکنم
روزی به سهو بر من بیچاره برگذر
آخر ببین که با غم هجران چه میکنم
سرگشتهام به کوچهٔ وصلت ستمگرا
با ما بگو به عشق تو سامان چه میکنم
بی نکهت دو زلف تو عنبر کجا برم
بی لعل جان فزای تو مرجان چه میکنم
با نعمت وصال تو کوثر حکایتیست
با صیت خوش نوای تو دستان چه میکنم
در ظلمت دو زلف تو با پرتو جمال
آخر بگو که شمع شبستان چه میکنم
تا قدّ چون نهال تو بینم میان باغ
رفتار کبک و سرو خرامان چه میکنم
با دُرّ آبدار تو لؤلؤ کجا برم
با لعل دلفریب تو مرجان چه میکنم