جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۹

از کجا آمد این مبارکباد

که جهانی فدای جانش باد

بوی زلف نگارم آورده‌ست

کرد از این بوی خوش جهانی شاد

جان ما تازه گشت از این نکهت

کرد جان و دلم ز غم آزاد

جان شیرین کنیم از غم او

ای عزیزان و هرچه باداباد

یار مهروی را وفا نبود

یارب این رسم در جهان که نهاد

در زبانش جفا و دل بی مهر

حاصلش چیست عشق بی بنیاد

بندهٔ قامتش ز جان گشتم

تا بدیدم قدی چو سرو آزاد