هزار محنت و غم چون فراق یاران نیست
هزار غم چو غم عشق غمگساران نیست
برفتم از نظر آن دلفریب و میگفتم
ترحّمت چه سبب بر امیدواران نیست
ز دیده اشک روان میرود ز هجر چه سود
چو دوست در غم احوال دوستداران نیست
اگرچه هست ز طوفان نوح هم شرحی
ولی چو دیده من اشکبار باران نیست
هزار بر رخ تو عندلیب بیشترند
چو گل برفت یکی بلبل از هزاران نیست
اگرچه هست به بستان هزار شور و نوا
به روی گل چو من ای جان هزار دستان نیست