اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۳

چندان ز خلق درد ترا گوش میکنیم

کاحوال درد خویش فراموش میکنیم

پیش بتان بخدمت اگر دست بسته ایم

دست خیال باتو در آغوش میکنیم

ما را مران ز شکر خود چون مگس به تیغ

کز یاد نوش بر سر خون جوش میکنیم

خون خوردنی که بر دل ما خوشگوار شد

زهریست کز هوای لبت نوش میکنیم

زان جیب غنچه چاک بود در چمن که ما

یادی ز گلرخان قباپوش میکنیم

اهلی به شعر از آن دل ما زنده میکند

کانفاس عیسی از لب او گوش میکنیم