یار از سر کوچه چو مه برآمد
هر گوشه هزار وه برآمد
برخاست قیامتی که در صبح
ماه شب چارده برآمد
سرمست به خانقه گذر کرد
فریاد ز خانقه برآمد
مقصودم از او هلاک خود بود
مقصود بیک نگه برآمد
یعقوب صفت بسوخت اهلی
تا یوسف او زچه برآمد