به تماشای تو بشفت بهار نگهم
ریخت گل روی تو در جیب و کنار نگهم
بی تو از دیدهٔ تر تا سر مژگان نرسد
بسکه افتد گره از اشک به تار نگهم
چشم بد دور، به سامان ز جمالش برگشت
صد چمن بوی گل افشاند غبار نگهم
گشادی در چمن تا کاکل از هم
پریشان گشت سنبل چون گل از هم
ز بس دادم رواج آزادگی را
ز بار رنگ می پاشد گل از هم