جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸

سرمهٔ گردون به چشمم گرد راهی بیش نیست

پیش ما آتش نژادان، شعله، آهی بیش نیست

نیست بیرون پای دل از حلقهٔ فرمان زلف

با وجود آنکه هندوی سیاهی بیش نیست

هر که در گام نخست عشق از خود می رود

برق پیش همت او گرد راهی بیش نیست