سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳

ز عشقم به هر محفل افسانه ای ست

ز اشکم به هر گوشه ویرانه ای ست

ز شمعی چمن را صبا مژده داد

که هر برگ گل، بال پروانه ای ست

به صیادی افتاده کار دلم

که در دام او هر گره دانه ای ست

به میخانه ای راهم افتاده است

که هر شیشه ی او پریخانه ای ست

جنونم به زنجیر شوقی فکند

که هر حلقه اش چشم دیوانه ای ست

سلیم از کسی رسم همت مجوی

که چون کیمیا این هم افسانه ای ست