×
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۱
ای کرده غمت با دل من روی به روی
زلف تو کند حال دلم موی به موی
اندر طلبت چو لولیان میگردم
دور از در تو، دربدر و کوی به کوی
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۲
تو واقف اسرار من آنگاه شوی
کز دیده و دل بندهٔ آن ماه شوی
روزیت اگر به روز من بنشاند
از حالت شبهای من آگاه شوی
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۳
هر بوی که از مشک و قرنفل شنوی
از دولت آن زلف چو سنبل شنوی
چون نغمهٔ بلبل ز پی گل شنوی
گل گفته بود هر چه ز بلبل شنوی
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۴
ای لطف تو دستگیر هر رسوایی
وی عفو تو پردهپوش هر خود رایی
بخشای بدان بنده، که اندر همه عمر
جز درگه تو دگر ندارد جایی