فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۱
هستی همه گرچه هست از فیض اله
هستیِّ پس از فنا بود خاطرخواه
هر چند که خلعت همه از شاه بود
ممتاز بود قبای پوشیدة شاه
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۲
یارب نفس گرم ثنا سنجم ده
وز درد طلب راحت هر رنجم ده
از خویش تهی کن وز خویشم پر کن
ویرانه کن و در خور آن گنجم ده
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۳
دنیا چاهی است نزد دانا بیته
طول امل است ریسمان این چه
هر چند بود جامة عمر تو دراز
بر قامت طول امل آید کوته
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۴
آمد سر زلف بند بند افکنده
چین در خم طرّة کمند افکنده
هر عقده که برداشته از کار دلی
بر گوشة ابروی بلند افکنده
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۵
یارب گرة غفلتم از دل بگشای
گرد هوسم ز چهرة جان بزدای
چون آینهام ز زنگ هستی برهان
هیچم کن و پس هر آنچه هستی بنمای
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۶
رفتی رفتی ز پیشم ای جان رفتی
چون صبح طرب ز شام هجران رفتی
آلودگی صحبت ما ننگت بود
چون شعله ز ما کشیده دامان رفتی
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۷
هر دل که نداشت نور دانشمندی
از زهد و ریاضتش نشد خرسندی
مرغی که به سوی شاخ بایدش پرید
زینش چه که پا گشایی و پربندی!
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۸
ای آنکه دو لب به نشئة مل داری
شیرین دهنی چون غنچة گل داری
معشوقی و عاشقانه میخوانی شعر
با آنکه گلی، زبان بلبل داری
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۹
لطف و کرم و طبع وفاجو داری
هر چیز که داری همه نیکو داری
بیپرده به چشم عاشقان جلوهگری
گر هژده هزار پرده بر رو داری
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۰
تا کی فیّاض ترک مستی تا کی!
زاهد چو نیی تو، بتپرستی تا کی!
این بار گران زور دگر میخواهد
عجز تو و طمطراق هستی تا کی!
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۱
تا کی هدف بوده و نابوده شوی
ترسم در زیر بار فرسوده شوی
تا چند به دوش خود کشیدن خود را
بردار ز خود دست که آسوده شوی
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۲
ای آنکه به چهره کمتر از باغ نیی
در دل سیهی چو لالهٔ داغ نیی
از جستن صیدی چون من از بند غمت
داغم من و داغم که چرا داغ نیی