گنجور

 
۱
۷۴
۷۵
۷۶
۷۷
۷۸
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۸

 

یاریست یار یاران یاری چگونه یاری

یاری که می توان گفت داریم یار غاری

یاری اگر ز یاری باری رسید بر وی

ما را نبود هرگز از یار خویش باری

نقش خیال رویش بر دیده می نگاریم

[...]

۷ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۹

 

یار با ما نمی کنی یاری

جورها می کنی به سر باری

به غم ما اگر تو دلشادی

بعد از این کار ما و غمخواری

بر سر خاک هر شبی تا روز

[...]

۷ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۰

 

تخم نیک و بدی که می کاری

هر چه کاری بدان که برداری

بار یاری اگر کنی ای یار

شاید ار تخم دوستی کاری

از بدی هیچ سود نتوان یافت

[...]

۷ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۱

 

سخن یار بشنو از یاری

تخم نیکی بکار اگر کاری

بد مکن ای عزیز نیک اندیش

تا نیابی جزای خود خواری

حضرت حق کجا بود راضی

[...]

۷ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۲

 

آمد به درت جان عزیز از سر یاری

محروم مگردان ز در خویش ز یاری

تنها نه منم سوختهٔ آتش عشقت

بسیار چو من عاشق دل سوخته داری

یک دم نرود عمر که بی یاد تو باشد

[...]

۷ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۳

 

عمر ضایع مکن به بیکاری

عمر آور حیل چه می آری

مو به مویت حساب خواهد بود

در چه اندیشه ای چه پنداری

تخم نیکی بکار و بد بگذار

[...]

۷ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۴

 

در خرابات مجو همچو من میخواری

که به عمری نتوان یافت چنین خماری

کار سودازدگان عاشقی و میخواریست

هر کسی در پی کاری و سر بازاری

دل ما بود امینی و امانت عشقش

[...]

۷ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۵

 

خواه در خواب و خواه بیداری

در نظر دارمش چه پنداری

تا خیالش به خواب می بینم

نکنم هیچ میل بیداری

نقش غیری خیال اگر بندم

[...]

۱۱ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۶

 

جان و جانان توئی چه پنداری

باش یکتا دوئی چه پنداری

از حدوث قدم چه می گوئی

کهنه و نو ، نوی چه پنداری

گفتمت عاشقانه می ، می نوش

[...]

۷ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۷

 

ماه من امشب برآمد خوش خوشی

دلبرم از در درآمد خوش خوشی

در چنین شب این چنین ماه تمام

وه که خویم در خور آمد خوش خوشی

چشم من روشن شد از دیدار او

[...]

۷ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۸

 

ز من توحید می پرسی جوابت چیست خاموشی

بگفتن کی توان دانست گویم گر به جان کوشی

ز توحید ار سخن گوئی موحد گویدت خاموش

سخن اینجا نمی گنجد مقام تو است خاموشی

تو پنداری که توحیدست این قولی که می گوئی

[...]

۷ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۹

 

بر تخت دلم نشسته شاهی

شاهی و چگونه شاه ماهی

قدسی ملکی ملک صفاتی

عالی قدری جهان پناهی

بر دست گرفته جام باده

[...]

۷ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۰

 

درآمد از درم خوش پادشاهی

که دیده این چنین شاهی چو ماهی

همه ارواح پاکان در رکابش

به شوکت پادشاهی با سپاهی

نهادم سر به پایش بوسه دادم

[...]

۷ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۱

 

در آ در خلوت خاص الهی

طلب کن در دل ما گنج شاهی

بیا و رنگ بیرنگی به دست آر

چه کار آید سفیدی و سیاهی

در این دریا خوشی با ما به سر بر

[...]

۷ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۲

 

کرم بنگر که الطاف الهی

به ما بخشید ملک پادشاهی

به ما آئینه ای انعام فرمود

در آن بنموده است اشیا کماهی

نموده لشکر اسما به اشیا

[...]

۷ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۳

 

دوش در خواب دیده ام شاهی

پادشاه خوشی و خرگاهی

در سرای دلم نشسته به تخت

آفتابی به صورت ماهی

لطف سلطان خلافتم بخشید

[...]

۷ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۴

 

آئینهٔ حضرت الهی

تمثال جمال پادشاهی

دانندهٔ علم جمله اسماء

واقف ز کمال ما کماهی

آوازهٔ آفتاب حسنش

[...]

۵ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۵

 

از دوئی بگذر که تا یابی یکی

در وجود آن یکی نبود شکی

نقد گنج کنت کنزا را طلب

چون گدایان چند جوئی پولکی

صد هزار آئینه گر بنمایدت

[...]

۷ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۶

 

نیست مرا در نظر در دو جهان جز یکی

هست یقینم یکی نیست در آن یک شکی

وهم خیال دوئی نقش کند بر ضمیر

ظن غلط می بری نیست شکی در یکی

در دو جهان یک وجود آینه اش صدهزار

[...]

۵ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۷

 

هان برسان به گوش او پیک صبا جکی جکی

بندگی و سلام من بعد دعا جکی جکی

ای بت نازنین من با من خسته دل اگر

جور و جفا کنی مکن ترک وفا جکی جکی

بی رخ تو دو چشم من نور ندارد ای صنم

[...]

۵ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۷۴
۷۵
۷۶
۷۷
۷۸
 
تعداد کل نتایج: ۱۵۵۷