گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۳

 

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب

چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟

برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟

که: حیف باشد روح القدس به سگبانی

به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۴

 

کسی را چو من دوستگان می چه باید؟

که دل شاد دارد بهر دوستگانی

نه جز عیب چیزیست کان تو نداری

نه جز غیب چیزیست کان تو ندانی

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۵

 

آی دریغا! که خردمند را

باشد فرزند و خردمند نی

ورچه ادب دارد و دانش پدر

حاصل میراث به فرزند نی

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۶

 

بی قیمت است شکر از آن دو لبان اوی

کاسد شد از دو زلفش بازار شاهبوی

این ایغده سری به چه کار آید ای فتی

در باب دانش این سخن بیهده مگوی

تا صبر را نباشد شیرینی شکر

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۷

 

ای بر همه میران جهان یافته شاهی

می خور، که بد اندیش چنان شد که تو خواهی

می خواه، که بدخواه به کام دل تو گشت

وز بخت بد اندیش تو آورد تباهی

شد روزه و تسبیح و تراویح به یک جای

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۸

 

دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی

آرام و طرب رامده از طبع جدایی

صد بار فتادست چنین هر ملکی را

آخر برسیدند به هر کام روایی

آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۹

 

چمن عقل را خزانی اگر

گلشن عشق را بهار تویی

عشق را گر پیمبری، لیکن

حسن را آفریدگار تویی

رودکی
 
 
۱
۵
۶
۷
sunny dark_mode