×
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۲ - به شاهد لغت چیستان، بمعنی اغلوطه پرسیدنی که بعربی لغز گویند
اگر این چیستان تو بگشایی
گوی دانش ز موبدان ببری
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۳ - به شاهد لغت سور بمعنی مهمانی بانبوهی
سوری! تو جهانرا بدل ماتم سوری
زیرا که جهانرا بدل ماتم سوری
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۴ - به شاهد لغت مستی بمعنی گله کردن
باده خور و مستی کن مستی چه کنی از غم
دانی که به از مستی صد راه یکی مستی
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۵ - به شاهد لغت راژ، بمعنی قبه خرمن از غله
پای او افراشتند اینجا چنانک
تو براز کون راژها افراشتی
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۶ - به شاهد لغت بافکار، به معنی جولاه
بافکاری بود در شهر هری
داشت زیبا روی و رعنا دختری
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۷ - به شاهد لغت فرسنگسار، به معنی سنگچین که بر سر راهها برای نشان راه کنند، میلی که برای نشان فرسنگ ساخته باشند و آن را دروازه هزار گام نیز گویند
نیابی در جهان بی مهر یاری
نه فرسنگی و نه فرسنگساری
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۸ - به شاهد لغت بشکوه، به معنی صاحب حشمت و هیبت
ز بس بود بشکوه و بافرهی
جهان دید او را خواری شهی
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۹ - به شاهد لغت شارک، بمعنی مرغکی کوچک و خوش آواز و سیاه
الا تا درایند طوطی و شارک
الا تا سرایند قمری و ساری
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۱۰ - به شاهد لغت ناغوش، بمعنی سر بآب فروبردن و غوطه خوردن
گرد گرداب مگرد ای که ندانی تو شنا
که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۱۱ - به شاهد لغت لک، بمعنی سخنان بیهوده و هرزه و هذیان
رفت ریمن مرد خام لک درای
پیش آن فرتوت پیر ژاژخای