خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۱
ده دهی باشد زر سخنم گرچه مرا
چون نجیبان دگر جامه به زر معلم نیست
ترک چون هست به انداختن زوبین جلد
چه زیان دارد اگر مولد او دیلم نیست
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۲ - در شکر باری تعالی
ای همه نیستها به صنع تو هست
هستها با کمال ذات تو نیست
نیست یک دم که بنده خاقانی
غرقهٔ فیض مکرمات تو نیست
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۳
مهتر قالیان و نور مرند
میلشان جز به سربلندی نیست
دو کریمند راست باید گفت
که مرا طبع کژ پسندی نیست
هر کجا دل شکستهای بینند
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۴
من که خاقانیم ز هر دو جهان
بینیازم چه خوب هر دو چه زشت
عافیت خواهم این سرا نه یسار
مغفرت خواهم آن سرا نه بهشت
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۵
دوستی داشتم به ری که به حسن
رخ او خط نغز دلبر داشت
او خط اندر جهان کشید و به عقل
خال خوف از رخ رجا برداشت
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۶ - در بحث با معطل
دی جدل با معطلی کردم
که ز توحید هیچ ساز نداشت
آستین فضول میافشاند
که ز ایمان بر او طراز نداشت
آخرش هم مصاف بشکستم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۷ - در رثاء پسر خود رشید الدین و وفات دختر
دریغ میوهٔ عمرم رشید کز سر پای
به بیست سال برآمد به یک نفس بگذشت
مرا ذخیزه همین یک رشید بود از عمر
نتیجهٔ شب و روزی که در هوس بگذشت
چو دخترم آمدم از بعد این چنین پسری
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۸ - در مدح شروان شاه
هان ای زمانه دولت شاه اخستان نگر
کافاق را ز روستم زال درگذشت
آمد همای رایت شاهنشهی پدید
وز کرکس فلک ز پر و بال درگذشت
نعل سمند و افسر شروان شهان به قدر
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۹
امن جستی مجوی خاقانی
کاین مراد از جهان نخواهی یافت
اندر افلاس خانهٔ گیتی
کیمیای امان نخواهی یافت
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۰ - در شکر
خاقانیا جوانی و امن و کفاف هست
بالای این سه چیز در افزای کس نیافت
چون هر سه داری از همه کس شکر بیش کن
کاین هر سه کیمیاست به یک جای کس نیافت
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۱ - در رثاء دختر خویش
پیش بین دختر نو آمد من
دید کفاتش از پس است برفت
تحفهای تازه کآمد از ره غیب
دید کاین منزل خس است برفت
گهری خرد بود و نیک شناخت
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۲ - در بارهٔ فوت دختر خود
سرفکنده شدم چو دختر زاد
بر فلک سر فراختم چو برفت
بودم از عجز چون خر اندر گل
بر جهان اسب تاختم چو برفت
ماتم عمر داشتم چو رسید
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۳
چو خاک سیه را دهی آب روشن
به سالی گلی بردهد بوستانت
منم خاک تو گر دهی آب لطفم
دهم صد گل شکر در یک زمانت
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۴
از پی شهوتی چه کاهی عمر
عمر کاه تو هر زمانی چرخ
تو به یک جان دو جان ستان داری
جان ستان تو جان ستانی چرخ
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۵
شب که مثال مه ذیالحجه دید
صورت طغراش ز مه برکشید
تا نهم ماه به طغرای ماه
حاج توانند به موقف رسید
چشم فلک بود مگر آفتاب
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۶
مرا اگر تو ندانی عطاردم داند
که من کیم ز سر کلک من چه کار آید
هزار سال بماند که تا به باغ هنر
ز شاخ دانش چون من گلی به بار آرد
به هر قران و به هر دو چون منی نبود
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۷ - در مدح رکن الدین محمدبن عبد الرحمن طغان یزک
میر کشور گشای رکن الدین
که درش دیو را شهاب کند
حرز امت محمد آنکه ز حلم
کنیتش دهر بوتراب کند
فخر آل طغان یزک که فلک
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۸
مرد باید که چون هنر ورزد
بحر باشد که امتحان ارزد
گاه ازو هر خسی دری ببرد
گاه ازو هر سگی دمی بخورد
نش از آن در کمی پدید شود
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۹
از زمانه منال خاقانی
گرچه در غربتت منال نماند
که زمانه هم از تو نالان تر
که کرم را در او مجال نماند
قفل پندار برکن از در دل
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۰
رای اقضی القضاة اگر خواهد
زله پیش از نکاح بفرستد
خواجه چون خوان صبحدم فکند
زود پیش از صباح بفرستند
نزل ارواح دوستان نو نو
[...]