گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۶۹

 

افزود شوق بوسه مرا از لبان تو

صفرای من زیاده شد از ناردان تو

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۷۰

 

می تواند چنگ در فتراک زد خورشید را

از تعلق هر که چون شبنم سبکبار آمده

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۷۱

 

شمع نیلوفر ماتم زده از شعله به سر

ظلمت اندوخت شبم بس که ز هجران کسی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۷۲

 

ز بعد مرگ، کسی خط به قبر ما نکشید

ز بهر آن که نبودیم در حساب کسی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۷۹

 

می به جامم می کند چشم خمارآلود تو

گل به طرحم می دهد روی بهارآلود تو

می رسی از گرد راه و می توان برداشتن

گرده خورشید از روی غبارآلود تو

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۸۰

 

ای قیامت نخل بند قامت رعنای تو

نخل رعنایی به بارآورده بالای تو

حق ما افتادگان را کی توان پامال کرد؟

بوسه من کارها دارد به خاک پای تو

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۱۶

 

میم در جام، اخگر در گریبان است پنداری

گلم در دست، آتش در نیستان است پنداری

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۸۱

 

ای صبا احوال ما با پاسبان او بگو

اشتیاق سجده را با آستان او بگو

هر کجا آن شاخ گل را ناز بگشاید کمر

شکوه آغوش ما را با میان او بگو

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۸۲

 

مگر ذوق خودآرایی براندازد نقابش را

وگرنه عشق مسکین چه دارد رونمای او؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۸۳

 

قیامت را به رفتار آورد سرو روان تو

زند مهر خموشی بر لب عیسی زبان تو

صبا را منع می کردم ز گلزارت، چه دانستم

که زیر دست صد گلچین برآید گلستان تو

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۸۴

 

یکی هزار شد از خط سبز، شهرت او

ازین غبار بلندی گرفت رایت او

اگر چه بود گلوسوز آن لب شکرین

شد از خط عسلی بیشتر حلاوت او

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۱۷

 

گرفتم سال را پنهان کنی، با مو چه می‌سازی؟

گرفتم موی را کردی سیه، با رو چه می‌سازی؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۱۸

 

ز مستی دیگران را می‌کنی تکلیف می نوشی

به عیب دیگران خواهی که عیب خویش را پوشی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۸۵

 

اگر ز تیغ کند روزگار افسر تو

برون نمی رود این باد نخوت از سر تو

ز سرکشی تو نبینی به زیر پا، ورنه

به لای نفی بنا کرده اند پیکر تو

صائب تبریزی
 
 
۱
۴۹۱
۴۹۲
۴۹۳
sunny dark_mode