گنجور

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۹

 

خورشید که بر جامهٔ درویش افتد

از بخت نگونش ابر در پیش افتد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۰

 

تواضع گرچه محبوبست و فضل بیکران دارد

نباید کرد بیش از حد که هیبت را زیان دارد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۱

 

نه هر بیرون که بپسندی درونش همچنان باشد

بسا حلوای صابونی که زهرش در میان باشد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۲

 

سگ هم از کوچکی پلید بود

اصل ناپاک از او پدید بود

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۳

 

شادمانی مکن که دشمن مرد

تو هم از مرگ جان نخواهی برد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۴

 

گر هیمه عود گردد و گر سنگ در شود

مشنو که چشم آدمی تنگ پر شود

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۵

 

هر که دندان به خویشتن بنهاد

خیر دیگر به کس نخواهد داد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۶

 

بخت در اول فطرت چو نباشد مسعود

مقبل آن نیست که در حال بمیرد مولود

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۷

 

ناامید از در رحمت به کجا شاید رفت

یارب از هر چه خطا رفت هزار استغفار

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۸

 

سفله را قوت مده چندانکه مستولی شود

گرگ را چندانکه دندان تیزتر خونریزتر

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۹

 

نهاد بد نپسندد خدای نیکوکار

امیر خفته و مردم ز ظلم او بیدار

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۰

 

بزرگی نماند بر آن پایدار

که مردم به چشمش نمایند خوار

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۱

 

چه داند خوابناک مست مخمور

که شب را چون به روز آورد رنجور

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۲

 

دو عاشق را به هم بهتر بود روز

دو هیزم را به هم خوشتر بود سوز

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۳

 

به شکر آنکه تو در خانه‌ای و اهلت پیش

نظر دریغ مدار از مسافر درویش

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۴

 

جایی نرسد کس به توانایی خویش

الا تو چراغ رحمتش داری پیش

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۵

 

زنده‌دل از مرده نصیحت نیوش

مرده‌دل از زنده نگیرد به گوش

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۶

 

یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش

ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۷

 

کوته‌نظران را نبود جز غم خویش

صاحبنظران را غم بیگانه و خویش

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۸

 

به کین دشمنان باطل میندیش

که این حیفست ظاهر بر تن خویش

سعدی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۳۴
sunny dark_mode