گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۵۴

 

سخن عارفان به جان بشنو

این چنین گفتم آن چنان بشنو

بگذر از کثرت وز وحدت هم

بیش و کم را چه می کنی فافهم

گر تو فانی شوی بقا یابی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۵۵

 

دو چه گوئی یکی نمی گنجد

غیر او بی شکی نمی گنجد

بود و نابود را مجالی نیست

وصل و هجران به جز خیالی نیست

علم توحید را بیان کردیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۵۶

 

عارفانه چو مومن آگاه

خوش بگو لا اله الا الله

حکم اسلام را به پا می دار

سر موئی از آن فرو مگذار

در طریقت رفیق یاران باش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۵۷

 

ذکر حق ای یار من بسیار کن

تا توانی کار خوش در کار کن

پاک باش و بی وضو یک دم مباش

جز که با پاکان دمی همدم مباش

دور باش از مجلس نقش خیال

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۵۸

 

تا نگیری دامن رهبر به دست

کی ز گمراهی توانی بازرست

ره بیابان است و تو گمره کجا

ره توانی برد ای مرد خدا

دیدهٔ تو بسته و راهی دراز

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۵۹

 

ای که می پرسی ز ما و حال ما

نعمت الله نامم آمد از خدا

سید درویش و حق را بنده ام

مرده ام از جان به جانان زنده ام

من نیم مهدی ولی هادی منم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۶۰

 

بشنو اسماء الهی یادگیر

زان که هم واحد بود او هم کثیر

ما صفات و ذات اسما خوانده ایم

اسم را عین مسمی خوانده ایم

اسم اسمست اینکه می خوانیش اسم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۶۱

 

اولا توحید کلی آن اوست

کل کلیّات در فرمان اوست

آنگهی ابلاغ جامع یافته

در همه مصنوع صانع یافته

کون جامع مظهر ذات صفات

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۶۲

 

چشم اهل مراقبت باید

که نظر را به غیر نگشاید

آینه صدهزار اگر شمرد

در همه آینه یکی نگرد

خواه تنها و خواه با تنها

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۶۳

 

گنج اسم اعظم از ذات و صفات

آشکارا کرده اندر کائنات

هر کجا کنجی است گنجی در وی است

کنج هر ویرانه بی گنجی کی است

معنی او گنج و صورت چون طلسم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۶۴

 

گوهر ار جوئی در این دریا بجو

سر آن درّ یتیم از ما بجو

نقد گنج کنت کنزاً را طلب

هر چه می‌ خواهی بیا از ما طلب

ساقی مستیم و جام می به دست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۶۵

 

در صدف گوهری نهان گشته

آن نهان بر همه عیان گشته

صدف و گوهریم و دریا هم

نظری کن به عین ما فافهم

صدف ما اگر چنان باشد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۶۶

 

ای وجود تو منبع انوار

وی ضمیر تو مخزن اسرار

ای دل روشن تو چون مرآت

می‌نماید به خلق ذات و صفات

دوش سرّی لطیف فرمودی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۶۷

 

در هر آن پیرهن که خواهی مرد

خواه کرباس گیر و خواهی برد

هم در آن پیرهن شوی محشور

در ما صبیح دیده‌ ام مسطور

آنکه گوید که پیرهن این است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۶۸

 

چار نور آمد مرا در پیش راه

نور سرخ و زرد و اسفید و سیاه

چون من از هر چار برتر بر شدم

در دو عالم عین یک دلبر شدم

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۶۹

 

ده چیز نبی حق به امت

فرمود علامت قیامت

اول دود از جهان برآید

دنیا پس از آن بسی نپاید

آنگه دجال کور ناخوش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۷۰

 

دیدیم وجود جز یکی نیست

در بودن آن یکی شکی نیست

عالم همه سایهٔ وجودند

بی ‌جود وجود خود نبودند

در سایه وجود می‌ توان دید

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۷۱

 

چشم عالم روشن است از نور او

ناظر او نیست جز منظور او

می‌نماید نور او در آینه

نه به یک آئینه در هر آینه

دیدهٔ ما دیده نور او به او

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۷۲

 

عاشق سر‌مست با جانانه‌ ای

همنشین بودند در یک خانه‌ ای

نازکی باریک بینی خوش لقا

حلقه ‌ای زد بر در خلوتسرا

گفت عاشق کیست بر در وقت شام

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۷۳

 

سخن گر ز توحید گوئی به من

نماند ز توحید الا سخن

اگر موج بسیار دریا یکی است

من و تو دو اسم و مسما یکی است

موحد احد بیند اندر احد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode