گنجور

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۴۸ - نه تو اندر حرم گنجی نه در بتخانه می‌آیی

 

نه تو اندر حرم گنجی نه در بتخانه می‌آیی

ولیکن سوی مشتاقان چه مشتاقانه می‌آیی

قدم بی‌باک‌تر نه در حریم جان مشتاقان

تو صاحبخانه‌ای آخر چرا دزدانه می‌آیی

به غارت می‌بری سرمایهٔ تسبیح‌خوانان را

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۴۹ - تب و تاب بتکدهٔ عجم نرسد به سوز و گداز من

 

تب و تاب بتکدهٔ عجم نرسد به سوز و گداز من

که به یک نگاه محمد عربی گرفت حجاز من

چه کنم که عقل بهانه جو گرهی به روی گره زند

نظری که گردش چشم تو شکند طلسم مجاز من

نرسد فسونگری خرد به تپیدن دل زنده‌ای

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۰ - مثل آئینه مشو محو جمال دگران

 

مثل آئینه مشو محو جمال دگران

از دل و دیده فرو شوی خیال دگران

آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز

آشیانی که نهادی به نهال دگران

در جهان بال و پر خویش گشودن آموز

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۱ - جهان عشق نه میری نه سروری داند

 

جهان عشق نه میری نه سروری داند

همین بس است که آئین چاکری داند

نه هر که طوف بتی کرد و بست زناری

صنم پرستی و آداب کافری داند

هزار خیبر و صد گونه اژدر است اینجا

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۲ - خواجه ئی نیست که چون بنده پرستارش نیست

 

خواجه ئی نیست که چون بنده پرستارش نیست

بنده ئی نیست که چون خواجه خریدارش نیست

گرچه از طور و کلیم است بیان واعظ

تاب آن جلوه به آئینه گفتارش نیست

پیر ما مصلحتاً رو به مجاز آورد است

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۳ - بیا که بلبل شوریده نغمه پرداز است

 

بیا که بلبل شوریده نغمه پرداز است

عروس لاله سراپا کرشمه و ناز است

نوا ز پردهٔ غیب است ای مقام شناس

نه از گلوی غزل خوان نه از رگ ساز است

کسی که زخمه رساند به تار ساز حیات

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۴ - خاکیم و تند سیر مثال ستاره‌ایم

 

خاکیم و تند سیر مثال ستاره‌ایم

در نیلگون یمی به تلاش کناره‌ایم

بود و نبود ماست ز یک شعلهٔ حیات

از لذت خودی چو شرر پاره‌پاره‌ایم

با نوریان بگو که ز عقل بلند دست

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۵ - عرب از سرشک خونم همه لاله‌زار بادا

 

عرب از سرشک خونم همه لاله‌زار بادا

عجم رمیده بو را نفسم بهار بادا

تپش است زندگانی تپش است جاودانی

همه ذره‌های خاکم دل بی‌قرار بادا

نه به جاده‌ای قرارش نه به منزلی مقامش

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۶ - نظر تو همه تقصیر و خرد کوتاهی

 

نظر تو همه تقصیر و خرد کوتاهی

نرسی جز به تقاضای کلیم اللهی

راه کور است بخود غوطه زن ای سالک راه

جاده را گم نکند در ته دریا ماهی

حاجتی پیش سلاطین نبرد مرد غیور

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۷ - سر خوش از بادهٔ تو خم شکنی نیست که نیست

 

سر خوش از بادهٔ تو خم شکنی نیست که نیست

مست لعلین تو شیرین سخنی نیست که نیست

در قبای عربی خوشترک آئی به نگاه

راست بر قامت تو پیرهنی نیست که نیست

گرچه لعل تو خموش است ولی چشم ترا

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۸ - اگرچه زیب سرش افسر و کلاهی نیست

 

اگرچه زیب سرش افسر و کلاهی نیست

گدای کوی تو کمتر ز پادشاهی نیست

بخواب رفته جوانان و مرده دل پیران

نصیب سینهٔ کس آه صبحگاهی نیست

به این بهانه بدشت طلب ز پا منشین

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۹ - شعله در آغوش دارد عشق بی پروای من

 

شعله در آغوش دارد عشق بی پروای من

بر نخیزد یک شرار از حکمت نازای من

چون تمام افتد سراپا ناز می گردد نیاز

قیس را لیلی همی نامند در صحرای من

بهر دهلیز تو از هندوستان آورده ام

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۰ - بتان تازه تراشیده‌ای دریغ از تو

 

بتان تازه تراشیده‌ای دریغ از تو

درون خویش نگاه دیده‌ای دریغ از تو

چنان گداخته‌ای از حرارت افرنگ

ز چشم خویش تراویده‌ای دریغ از تو

به کوچه‌ای که دهد خاک را بهای بلند

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۲ - جمعیت الاقوام

 

بَرفُتَد تا روشِ رزم درین بزم کهن

دردمندان جهان طرح نو انداخته‌اند

من ازین بیش ندانم که کفن دزدی چند

بهرِ تقسیم قبور انجمنی ساخته‌اند!

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۴ - فلسفه و سیاست

 

فلسفی را با سیاست دان بیک میزان مسنج

چشم آن خورشید کوری دیدهٔ این بی نمی

آن تراشد قول حق را حجت نا استوار

وین تراشد قول باطل را دلیل محکمی

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۶ - نیچه

 

از سستی عناصر انسان دلش تپید

فکر حکیم پیکر محکم‌تر آفرید

افکند در فرنگ صد آشوب تازه‌ای

دیوانه‌ای به کارگه شیشه‌گر رسید

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۷ - حکیم اینشتین

 

جلوه ئی میخواست مانند کلیم ناصبور

تا ضمیر مستنیر او گشود اسرار نور

از فراز آسمان تا چشم آدم یک نفس

زود پروازی که پروازش نیاید در شعور

خلوت او در زغال تیره فام اندر مغاک

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۸ - بایرن

 

مثال لاله و گل شعله از زمین روید

اگر به خاکِ گلستان تراود از جامش

نبود درخورِ طبعش هوای سرد فرنگ

تپید پیک محبت ز سوز پیغامش

خیال او چه پریخانه ئی بنا کرد است

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۹ - نیچه

 

گر نوا خواهی ز پیش او گریز

در نی کلکش غریو تندر است

نیشتر اندر دل مغرب فشرد

دستش از خونِ چلیپا احمر است

آنکه بر طرح حرم بتخانه ساخت

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۷۱ - پتوفی

 

نفسی درین گلستان ز عروس گل سرودی

بدلی غمی فزودی ز دلی غمی ربودی

تو بخون خویش بستی کف لاله را نگاری

تو به آه صبحگاهی دل غنچه را گشودی

به نوای خود گم استی سخن تو مرقد تو

[...]

اقبال لاهوری
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۲
sunny dark_mode