گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۱ - در علم و جهل

 

نسبت از علم گیر خاقانی

که بقا شاخ علم را ثمره است

علوی را که نیست علم علی

نقش سود است هرچه بر شجره است

عالم است از صف عباد الله

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۲

 

مرد مسافر حدیث خانه کو گوید

زان غرضش زن بود که بانوی خانه است

بود مرا خانه‌ای نخست و دوم خوب

نیست سوم خانه خوب اگرچه یگانه است

گوئی خاقانیا ز خانه خبر ده

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۳

 

هر سال اگر غلام خاقان

بر میر خجند میر نامی است

خاقانی اگرچه هست میری

در پیش خجندیان غلامی است

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۴ - فیلسوف اجل افضل الدین ساوی این قطعه را در آنوقت که خاقانی به رسالت سلطان ارسلان رفته بود بدو فرستاد

 

کسی که از پس احمد روا بود مرسل

بزرگوار امیر امام خاقانی است

رسول شروان چون خوانی آن بزرگی را

که در جهان سخن ملک او سلیمانی است

رسول بازپسین را هزار گونه قسم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۵

 

گنج دانش توراست خاقانی

کار نادان به آب و رنگ چراست؟

نام شاهی به شیر دادستند

پس حلی بر تن پلنگ چراست؟

هفت اندام ماهی از سیم است

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۶

 

شکر انعام پادشا گفتن

نتوان کان ورای غایت‌هاست

راه شکرش به پای هرکس نیست

که حدش زان سوی نهایت‌هاست

گرچه انعام او مرا شکر است

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۷

 

وبالت نه از سر نهفتن درست

که از گوهر راز سفتن درست

مگو راست بندیش خاقانیا

همه آفت از راست گفتن درست

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۸ - در طلب جایزه

 

صاحبا نو به نو تحیت من

پیش قابوس سرفراز فرست

قطعه‌ای کز ثنا طرازیدم

به جهان جوی دین طراز فرست

پیش خوان پایهٔ سلیمانی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۹ - در مدح نظام الملک قوام الدین

 

کسرای عهد بین که در ایوان نو نشست

خورشید در نطاق شبستان نو نشست

عنقا به باغ بخت و سلیمان به تخت عز

با جاه نو رسید و به امکان نو نشست

ادریس دین حدیقهٔ فردوس تازه یافت

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۰ - در نکوهش مقلدان

 

خاقانی آن کسان که طریق تو می‌روند

زاغند و زاغ را روش کبک آرزوست

بس طفل کارزوی ترازوی زر کند

نارنج از آن خورَد که ترازو کند زِ پوست

گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۱ - در توصیف قصر صفوة الدین بانوی منوچهر شروان شاه

 

حبذا قصر شمسهٔ ملکات

کآسمان ظل آسمانهٔ اوست

مادر تاجدار کیخسرو

بردهٔ بزم خسروانه اوست

قصر بلقیس دهر بین که پری

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۲

 

خاقانیا قبول و رد از کردگار دان

زو ترس و بس که ترس تو پا زهر زهر اوست

دیوان فرشتگانند آنجا که لطف اوست

مردان، مخنثانند آنجا که قهر اوست

هر حکم را که دوست کند دوستدار باش

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۳

 

خاقانیا چو آب رخت رفت در سال

مستان نوال کس که وبال آشنای اوست

بر خستگی دل مطلب مرهم قبول

نه دل نه مرهمی که جراحت فزای اوست

آن را که بشکنند نوازش کنند باز

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۴ - در مدح پهلوان جهان

 

سلام من که رساند به پهلوان جهان

جز آفتاب که چون من درم خریدهٔ اوست

صبا کبوتر این نامه شد بدان درگاه

که صورت کرم امروز آفریدهٔ اوست

فلک چو طفل عرب طوق‌دار شد ز هلال

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۵ - در صفت میر گشتاسب مطرب

 

نظیر سعد اکبر میرگشتاسب

که جای سعد اصغر زخمهٔ اوست

من او را باربد خوانم نه حاشا

که سحر باربد در نغمهٔ اوست

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۶ - در مدح شروان شاه

 

شاها معظّما ملکُ‌الشّرق خسروا

تو حیدری و حرزِ کیان ذوالفقارِ توست

شروان که زنده‌کردهٔ شمشیرِ توست و بس

شمشیروار در کفِ دریا‌شعارِ توست

بحری به تیغ و شخصِ نهنگان غریقِ توست

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۷ - در استغناء طبع خویش

 

نه معن زائده دانم نه حاتم طائی

نه آنکه از پی هجران میهمان بگریست

نکرد با من ازین ناکسان کس احسانی

کزان سپس نه به چشم هوان به من نگریست

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۸

 

خطی مجهول دیدم در مدینه

بدانستم که آن خط آشنا نیست

بر آن خط اولین سطری نبشته

که جوزا نزد خورشید سما نیست

به جان پادشا سوگند خوردم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۹ - در نصیحت

 

خاقانیا به دولت ایام دل منه

کایام هفته‌ای است خود آن هفته نیز نیست

روز و شب است سیم سیاه و زر سپید

بیرون ازین دو عمر تو را یک پشیز نیست

چرخ است خوشه‌ای به زکاتش مدار چشم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۰

 

خاقانی از حدیث زمانه زبان ببست

کز هرچه هست به ز زبان کوتهیش نیست

گیرم ز روی عقل همه زیر کیش هست

با کید روزگار به جز ابلهیش نیست

هدهد ز آب زیر زمین آگه است لیک

[...]

خاقانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۸
sunny dark_mode