گنجور

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷

 

ای نالهٔ پیر خانقاه از غم تو

وی گریهٔ طفل بی‌گناه از غم تو

افغان خروس صبح گاه از غم تو

آه از غم تو! هزار آه از غم تو!

رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸

 

چرخ کجه باز، تا نهان ساخت کجه

با نیک و بد دایره درباخت کجه

هنگامهٔ شب گذشت و شد قصه تمام

طالع به کفم یکی نینداخت کجه

رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹

 

...

...

رخسارهٔ او پرده عشاق درید

با آن که نهفته دارد اندر پرده

رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰

 

زلفت دیدم، سر از چمان پیچیده

وندر گل سرخ ارغوان پیچیده

در هر بندی هزار دل در بندش

در هر پیچی هزار جان پیچیده

رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱

 

چون کار دلم ز زلف او ماند گره

بر هر رگ جان صد آرزو ماند گره

امید ز گریه بود، افسوس! افسوس!

کان هم شب وصل در گلو ماند گره

رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲

 

ای طرفهٔ خوبان من، ای شهرهٔ ری

لب را به سپید رگ بکن پاک از می

...

...

رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳

 

از کعبه کلیسیا نشینم کردی

آخر در کفر بی‌قرینم کردی

بعد از دو هزار سجده بر درگه دوست

ای عشق، چه بیگانه ز دینم کردی!

رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴

 

گر بر سر نفس خود امیری، مردی

بر کور و کر ار نکته نگیری، مردی

مردی نبود فتاده را پای زدن

گر دست فتاده‌ای بگیری، مردی

رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵

 

آن خر پدرت به دشت خاشاک زدی

مامات دف و دو رویه چالاک زدی

آن بر سر گورها تبارک خواندی

وین بر در خان ها تبوراک زدی

رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶

 

دل سیر نگرددت ز بیدادگری

چشم آب نگرددت، چو در من نگری

این طرفه که: دوست تر ز جانت دارم

با آن که ز صد هزار دشمن بتری

رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷

 

با داده قناعت کن و با داد بزی

در بند تکلف مشو، آزاد بزی

در به ز خودی نظر مکن، غصه مخور

در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی

رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸

 

نارفته به شاهراه وصلت گامی

نایافته از حسن جمالت کامی

ناگاه شنیدم ز فلک پیغامی:

کز خم فراق نوش بادت جامی!

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵

 

به سرای سپنج مهمان را

دل نهادن همیشگی نه رواست

زیر خاک اندرونت باید خفت

گرچه اکنونت خواب بر دیباست

با کسان بودنت چه سود کند؟

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۶

 

امروز به هر حالی بغداد بخاراست

کجا میر خراسانست، پیروزی آنجاست

ساقی، تو بده باده ومطرب تو بزن رود

تا می خورم امروز، که وقت طرب ماست

می هست ودرم هست و بت لاله رخان هست

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷

 

این جهان پاک خواب کردار است

آن شناسد که دلش بیدار است

نیکی او به جایگاه بد است

شادی او به جای تیمار است

چه نشینی بدین جهان هموار؟

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸ - زمانه

 

زمانه پندی آزادوار داد مرا

زمانه چون نگری سر به سر همه پند است

به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری

بسا کسا که به روز تو آرزومند است

زمانه گفت مرا خشم خویش دار نگاه

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹

 

به خیره برشمرد سیر خورده گرسنه را

چنان که درد کسان بر دگر کسی خوارست

چو پوست روبه ببینی به خان واتگران

بدان که: تهمت او دنبهٔ به سر کارست

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰

 

مرغ دیدی که بچه زو ببرند؟

چاو چاوان درست چونانست

باز چون بر گرفت پرده ز روی

کروه دندان و پشت چوگانست

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۱

 

آخر هر کس از دو بیرون نیست

یا برآوردنی‌ست، یا زدنی‌ست

نه به آخر همه بفرساید؟

هرکه انجام راست فرسدنی‌ست

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

چون تیغ به دست آری، مردم نتوان کشت

نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت

این تیغ نه از بهر ستمکاران کردند

انگور نه از بهر نبیذ است به چرخشت

عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده

[...]

رودکی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶۳۷۹
sunny dark_mode